با تصور واژهی «چهلسالگی» شاید هیچ واژهای به اندازهی «پختگی» به ذهن متبادر نشود. در واقع، فهم عمومی و عرفی، ۴۰ سالگی را سن بلوغ عقلی و توازن آرمانگرایی – واقعبینی میداند؛ چه دربارهی یک انسان باشد و چه دربارهی یک نهاد. این پختگی معمولاً با مقولات زیر قرین است:
۱. دغدغهی مسیر طیشده و سنجش گامها
۲. تصویر جامعتر از مسئلههای پیشِرو
۳. شناخت دقیقتر از ظرفیتها و محدودیتها
۴. واقعبینانه شدن امیدها و چشماندازها
۵. کاهش هزینههای تصمیم و افزایش مقبولیت آن
از هنگامی که پیام رهبر انقلاب با عنوان «گام دوم انقلاب» در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب منتشر شده، در همین فاصلهی کوتاه، تحلیلهای متنوع و مختلف و متضادی دربارهی متن و حاشیهی آن ارائه شده است. بخشی از واکنشها که عمدتاً از سوی اپوزیسیون سیاسی نظام جمهوری اسلامی به سبکی پریشانگویانه نشان داده شده، این پیام را فاقد «حرف تازه» دانستهاند! احتمالاً با این انتظار که تحت تأثیر فشارهای روانی – اقتصادی تشدیدشده، رهبر انقلاب وادار به «تجدیدنظر» در خطوط اصلی مسیر انقلاب اسلامیِ امام (رحمهالله) و مردم شود. آنها ایستادگی بر آرمانها و امید خوشبینانه به آینده که در این متن موج میزند را «لجاجت» ترجمه کردهاند و در خوشبینانهترین وجه، از یاد بردهاند که چهلسالگی برای موجود خردمند و پویا، هنگامهی پختگی است.
اما عقلانیت حاکم بر این متن را چگونه میتوان دریافت و نشان داد؟ آنچه در ادامه میآید البته یک احصای کامل نیست اما به زعم نگارنده، چهارچوب عقلانی و واقعبینانهای است که از لابهلای تصریحات و اشارات متن برمیآید:
۱. مبناگروی* :
آنچه موجب حساسیت و عصبانیت برخی کجاندیشان شده، دقیقاً «سنگ بنای عقلانیت» در پیام گام دوم است؛ یعنی تصریح مکررِ مصرانه به ارزشها و آرمانهایی که انقلاب بر اساس آنها شکل گرفته و ادامه یافته و هرچه دستاورد و پیروزی داشته، حاصل کاشتهها و پایبندیاش به همان اصول است. البته «
فاصلهی عذابآور» میان آرمانها و واقعیتها در این رهیافت دیده میشود اما این فاصله با ایستادگی بر مبانی، «
طیشدنی» است.
۲. نقدپذیری:
انتظار انفعال و تجدیدنظر در مبانیای که کُنشگر خردمند طبق آن عمل میکند، واقعبینانه نیست اما انعطاف برای رسیدن به هدفها انتظار معقولی است که واقعبینی آن را تأیید میکند. پس باید با «
حساسیت مثبت» به استقبال نقد رفت و آمادهی اصلاح بود اما «مرجع نقد» اگر گم شود، موجود زنده و بالنده سر از بیراهه در خواهد آورد. بر این پایه، هرگونه توصیهی ولو دلسوزانه برای انصراف از الگوی «
نظریه و نظام انقلابی» در واقع ارتجاع است، نه تصحیح؛ بازگشت است، نه پیشرفت.
۳. روشنفکری:
جمهوری اسلامی بهعنوان یک کُنشگر خردمند، پایههای حاکمیت خود را بر توسعهی روشنفکری و عقلانیت عمومی بنا کرده است. این امر، جلوههای گوناگونی دارد؛ از جمله ارتقاء سطح ادراک و تحلیل جامعه از مسائل سیاسی داخلی و خارجی. در واقع آن نگرش انتقادی ارزشمند که در جهان فکری مدرن همواره بهعنوان جریان حاشیه و عزلتنشین نسبت به جریان اصلیِ هوادار غربمحوری و سلطهگری بوده، در ایران پس از انقلاب بهمثابه جریان اصلی و عمومی درآمده است. البته توسعه و تعمیق جریان روشنفکری که نوعی عقلانیت انتقادی را تجویز میکند، در نگاه به خود نیز جاری است که برای نمونه در این پیام در مسائلی که محل مناقشات فکری در حوزهی عمومی است، دیده میشود: «
فساد اقتصادی و اخلاقی و سیاسی، تودهی چرکین کشورها و نظامها و اگر در بدنهی حکومتها عارض شود، زلزلهی ویرانگر و ضربهزننده به مشروعیت آنها است؛ و این برای نظامی چون جمهوری اسلامی که نیازمند مشروعیتی فراتر از مشروعیتهای مرسوم و مبنائیتر از مقبولیت اجتماعی است، بسیار جدیتر و بنیانیتر از دیگر نظامها است.» یا «
اخلاق و معنویت، البته با دستور و فرمان به دست نمیآید، پس حکومتها نمیتوانند آن را با قدرت قاهره ایجاد کنند، اما اولاً خود باید منش و رفتار اخلاقی و معنوی داشته باشند، و ثانیاً زمینه را برای رواج آن در جامعه فراهم کنند و به نهادهای اجتماعی دراینباره میدان دهند و کمک برسانند؛ با کانونهای ضدّ معنویت و اخلاق، به شیوهی معقول بستیزند و خلاصه اجازه ندهند که جهنمیها مردم را با زور و فریب، جهنمی کنند.»
۴. تفکیکاندیشی:
یکی از نشانههای پختگی و بلوغ عقلانی، توان کُنشگر در دو زمینه است:
الف) تفکیک خوب و خوبتر یا بد و بدتر که طبیعتاً دقت و ظرافتی افزون از شناخت خوب از بد میطلبد؛ مهمترین نمونه این است که گذشته از تکیه بر مبانی، اساساً راهحل هیچ مشکلی در جمهوری اسلامی زانو زدن و کُرنش در برابر نظام سلطه نیست؛ چیزی که در متن پیام با استعارهی «
بوسه بر پنجهی گرگ» بیان شده است. اگر مشکلات و معضلات فعلی، مردم ایران را بهخصوص از حیث معیشت در تنگنای بدی قرار داده، درمانش اعتماد به نسخهی دشمن نیست که کار را حتی با معیار گرفتنِ وضعیت معیشتی، بدتر میکند.
ب) تفکیک مسائل با علل مختلف و متنوع از هم و در پیش گرفتن راهحلهای متناسب با هر یک؛ مثال بارز این امر در متن اخیر، جدا ساختن نوع تعامل ایران اسلامی با اروپا و آمریکا در مراودات بینالمللی است. البته در هر دو مورد از ارزشهای خود عقبنشینی نمیکنیم و از تهدیدهای آنها نمیترسیم اما درحالیکه حل هیچ مشکلی از طریق مذاکره با آمریکا را متصور نمیدانیم، برخی مشکلات با اروپا را از طریق مذاکرهی حکیمانه و مصلحتجویانه از موضع انقلابی قابل حل میبینیم.
۵. ظرفیتشناسی:
انسان یا نهاد پخته در کورهی حوادث و سوانح ایام، باید نسبت به ظرفیتهایی که بهطور بالقوه دارد توجه بیشتری پیدا کند. این یک اصل اساسی مدیریت نیز هست که بتوان با شناسایی منابع بیشتر و توزیع بهتر، امکانات را توسعه داد و به موفقیت دست یافت. این نکته نیز از دید رهبر انقلاب پنهان نمانده است. دربارهی غفلت دستاندرکاران در استفاده از ظرفیتها به اشارهی کلی اکتفا نشده و اشاراتی هست تا برای جوانان خردمند، پرانگیزه و کاردانی که از این پس بارهای مدیریتی را در کشور بر عهده میگیرند، «سرنخ» باشد: «
ایران با دارا بودن یک درصد جمعیت جهان، دارای ۷ درصد ذخایر معدنی جهان است: منابع عظیم زیرزمینی، موقعیت استثنائی جغرافیایی میان شرق و غرب و شمال و جنوب، بازار بزرگ ملی، بازار بزرگ منطقهای با داشتن ۱۵ همسایه با ۶۰۰ میلیون جمعیت، سواحل دریایی طولانی، حاصلخیزی زمین با محصولات متنوع کشاورزی و باغی، اقتصاد بزرگ و متنوع، بخشهایی از ظرفیتهای کشور است؛ بسیاری از ظرفیتها دستنخورده مانده است. گفته شده است که ایران از نظر ظرفیتهای استفادهنشدهی طبیعی و انسانی در رتبهی اول جهان است.»
۶. اولویتسنجی:
کُنشگر خردمند، دنیای واقعی اطراف خود را مجموعهی درهمتنیدهای از محدودیتها و امکانها و فرصتها و تهدیدها میبیند اما باید بتواند بر اساس مبانی و شاخصهای خود، برای باز کردن کلافهای سردرگم و پیدا کردن راه برونرفت از معضلات و رسیدن به پیشرفت، دست به انتخاب میان اولویتها بزند. نمونهی برجسته این امر در پیام «گام دوم»، تمرکز رهبر انقلاب بر مکاتبه یا مخاطبه با جوانان است؛ چراکه هرگونه تداوم یا تغییر شایسته با محوریت آنها بهتر به نتیجه میرسد و هرگونه آسیب در مورد آنان تبعات و مخاطرات بیشتری دارد.
۷. تعدیلگرایی:
یکی از مهمترین وجوه عقلانیت و واقعگرایی، تعدیل سطح انتظارات از خود و دیگران، مطابق با مبانی، امکانات و محدودیتهاست. برای موجود عاقل متحرک، یکی از مهمترین نشانههای چنین تعدیلی، داشتن تصویری دقیق از مبدأ و مقصد خود است. این مقوله دستکم در دو بخش از پیام «گام دوم» بهروشنی بیان شده است:
الف) مبدأ و نقطهی آغاز برای یک نظام نوپدید: «انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن، از نقطهی صفر آغاز شد؛ اولاً: همهچیز علیه ما بود، چه رژیم فاسد طاغوت که علاوه بر وابستگی و فساد و استبداد و کودتایی بودن، اولین رژیم سلطنتی در ایران بود که به دست بیگانه -و نه به زور شمشیر خود- بر سرِ کار آمده بود، و چه دولت آمریکا و برخی دیگر از دولتهای غربی، و چه وضع بشدت نابسامان داخلی و عقبافتادگی شرمآور در علم و فناوری و سیاست و معنویت و هر فضیلت دیگر. ثانیاً: هیچ تجربهی پیشینی و راه طیشدهای در برابر ما وجود نداشت. بدیهی است که قیامهای مارکسیستی و امثال آن نمیتوانست برای انقلابی که از متن ایمان و معرفت اسلامی پدید آمده است، الگو محسوب شود. انقلابیون اسلامی بدون سرمشق و تجربه آغاز کردند.»
ب) مقصد و نقطهی اوج برای نظامی که میخواهد پیرو حکومت علوی شناخته شود: «[عدالت] کلمهای مقدّس در همهی زمانها و سرزمینها است و بهصورت کامل، جز در حکومت حضرت ولیّعصر (ارواحنافداه) میسّر نخواهد شد ولی بهصورت نسبی، همه جا و همه وقت ممکن و فریضهای بر عهدهی همه بویژه حاکمان و قدرتمندان است.»
چنانکه پیداست، این تعدیل انتظارات به معنای دست کشیدن از آرمانها یا کوتاه آمدن از وعدههایی که در شعارهای انقلابی به مردم داده شده نیست؛ بلکه تصویر صادقانهای از آغاز و اوج حرکت عمومی کشور در مسیر انقلاب اسلامی به دست میدهد که هم تحلیلها را در چهارچوب پذیرفتنیتری قرار میدهد و هم نسخههای برونرفت و بهبود را کارآمدتر میسازد.
* اصطلاح مبناگروی واژهای تخصصی در ادبیات «شناختشناسی» است اما استفاده از آن در این مقام نیز بیمناسبت نیست.